Dummy

یه خلوت دنج که من نشسته ام وسط و وراجی می‌کنم!

بدترین چیزی که میتونست اتفاق بیفته افتاد

  • ۱۷:۲۴

گند زدم دوستان...گند

فکر کنم یکی از عزیزترین و نزدیک ترین آدمای زندگیم که دوستش هم داشتم رو به خاطر حماقت و ترسو بودنم از دست دادم. واقعا نابینا بودم و یه سری چیزا رو ندیدم. هنوز تا به این لحظه پا پس نکشیدم و اصرار دارم که حرف بزنیم ولی مگه چقدر دووم میاره؟ اینطور نیست که همه چی تقصیر من باشه ولی من فقط بخش خودمو میبینم‌. اون حالش خوب نبود و این اتفاق نباید الان میفتاد. حالا تنهایی چیکار میکنه؟؟؟ 

حقیقتا خیلی ترسیده ام خیلی. کاش نیشد برگردم عقب و سالت سه شب به جای بیدار موندن میخوابیدم...

  • ۱۰۱
.𝙟𝙚𝙣𝙣𝙞𝙚 ‎

منم دوست دارم عقب برگردم ولی نمیشه 

بشدت دارم میسوزم

میفهمم💔💔
صاد نون

نمیدونم ماجرا از چ قرار بوده ولی این خیلی مهمه ک سمهمون از تقصیر و حق رو به اندازه برداریم، و به طرف مقابل هم به اندازه سهمش بدیم!

این رویکرد ک واعای من سهم حقم خیلی کمه و سهم تقصیرم چقدر بزرگه!!

ناخوداگاه به طرف هم تزریق میشه! ینی طرف مقابل در دراز مدت میگه این شخص مقابل منه ک سهم نقصیر بیشتری داشته!

بعلاوه و ازین مهمتر روی روحیه خودمون موثره!

اینک من هم موجود ارزشمندی هستم.من برای خودم احترام قائلم.

واقع بین بودن راه گشاست

خیلی ممنونم از راهنماییتون واقعا کمکم کرد ❤❤
Donya Dev

بخش خودتو و توضیحاتتو به گردن بگیر و مسئولیتشونو بگیر

اون دیگه انتخاب خودشه ادامه راهشو چطور انتخاب کنه، و با خودشه. بخواد بپذیره یا نه

شاید هزار اتفاق شبیه این میفتاد. از خودت فرار نکن. 

با توجه ب معیارهای خودشه که انتخاب میکنه، و ما کنترلی روی خواسته ش نداریم. 

 

 

همین کار رو کردم. متشکرم از شما
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی
Designed By Erfan Powered by Bayan