Dummy

یه خلوت دنج که من نشسته ام وسط و وراجی می‌کنم!

کتاب بیمار خاموش

  • ۲۲:۵۷

به توصیه همکارم چند وقت پیش کناب بیمار خاموش رو گوش دادم. ۱۰/۱۰ نبود ولی بد هم نبود آخرش هم شوکه کننده بود. هر اپیزودش کوتاه بود و به نظرم این نقطه قوت خوبی بود چون موقعی که خیلی حوصله نداشتم زود تموم میشد.

داستان درباره یه خانوم نقاش خوشبختی هست که یه شب از خونشون صدای شلیک میاد و پلیسا میان میبینن ای بابا شوهر این خانومی مرده و خودشم بالاسرشه و هر چی ازش بازجویی میکنن و سوال میپرسن جواب نمیده. تا ساااال ها میگذره و هنوز سکوتشو نشکونده. از اونور هم یه آقای روان درمانگری هست که میخواد بیاد به خانومی کمک کنه و پرده از رازش برداره.

داستان برای من چیز آموزنده نداشت (اصلا برای همچنین چیزی هم نخوندمش) و تو قسمت کشوندن خواننده به سمت کتاب به نظرم خوب عمل کرد. یه چیزی که وقتی بهش گوش میدم ذهنم فعلا از موضوعات دیگه خالی بشه. از طرفی تو کل داستان یه ذور به همههههه شک کردم.

میخوام در ادامه با اسپویل صحبت کنم.

ببینید جدا دلم برای آقای روان درمانگر میسوخت. فرض کن عشق زندگیتو پیدا کردی و بعد از مدت ها سگی زندگی کردن حس خوب رو پیدا می‌کنی بعد زنت خیانت کنه. بدتر از اون طوری رفتار کنه که اصلا بهش شک نمی‌کردی. از اون طرف فکر کن خانومی خوشگل و پولداری باشی که زندگی عاطفیت هم خوب باشه عملا همه چی تمومی بعد یه شب همه چی بنگ‌ بترکه. واقعا حقشون این نبود. مخصوصا اینکه آقای رپاندرمانگر نمیتونست با خودش کنار بیاد تا با زنش صحبت کنه بگه چراااا؟؟؟

همه اینا به کنار دوست زنه و برادر شوهرش خیلی مظنون بودن تو کل داستان مسابقه کدوم از اون یکی بیشتر ممکنه قاتل باشه گذاشته بودن بعد یهو 💀 

 

  • ۳۰
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی
Designed By Erfan Powered by Bayan