Dummy

یه خلوت دنج که من نشسته ام وسط و وراجی می‌کنم!

توچال تو برف و یخبندون

  • ۲۲:۰۹

از یه هفته قبلش با دوستم برنامه ریخته بودیم که پنجشنبه این هفته بعنی دیروز بریم توچال. من و دوستم و دوست پسرش. از بقیه دوستامون هم پرسیدیم که میان و خب 

نمیتونستن. خلاصه منم با اینکه کمی معذب بودم که با یه زوج برم بیرون و ممکن بود دوددودو دودودو دودودو استیو (با لحن مناسب بخونید) بشم ولی رفتم. از قبلش هم

میدونستیم که قراره برف بیاد و من اگه حرف کنسلی میزدم دوستم پاره پاره ام میکرد XD مامانم خونه نبود ازش راهنمایی های ممکن رو بگیرم فقط قبل رفتنش برام لباسایی که

گذاشته بود رو پوشیدم + یه ژاکت هم خودم بردم و اونجا پوشیدم که خیلی به دردم خورد. زیرسازی 10/10 اول که تو گروهمون مشخص کردیم کی چی بیاره منم نمیخواستم زیاد

خرج کنم چون قرار بود جاهای دیگه هم برم خودم کلی میان وعده بردم. کیک یزدی، خرما گردویی، پرتقال، گل محمدی برای اینکه بریزیم تو چاییمون، شکلات، ظرف برای نودل (بله

دوتا نودل خریدم برا ناهار چون حوصله نداشتم چیزی بپزم)، یه فلاسک بزرگ آب جوش (خریت محض)، دوتا پتو و یهزیرانداز.(بله خریت محض شماره 2)، کیسه زباله و سفره یه بار

مصرف، کاپوچینو و پودر کاکائو  و موقع رفت دلی مانجو خریدم که باچای بخوریم و یه دونه از اون نان رولی با مغز شاتوت  که خیلی خوشمزه بود و امروز خوردمش. زیرانداز و پتو ها و

دو جفت دستکش و گوشی و کارتام تو کوله بودن و بقیه وسایل تو یه چیز ساک مانند کوچیک تو دستم. صبحانه رو دوست

پسر دوستم خریده بود (نون بربری و شکلات صبحانه و پنیر) ویه پتو آورده بود و دوستمم تی بگ و لیوان و قاشق و چاقو و چنگال یک بار مصرف + لقمه الویه برای هرکس دوتا+

فلاسک آب جوش کوچیک. اون وسط کسی که خودشو جر داده بود وسیله بیاره من بودم و ناگفته نماند که اکثرا به دردمون خورد ولی باید از اول تقسیم میکردم چون از کتف و کول

افتادم. خلاصه از صبحش با خواهرم که میخواست بره مترو رفتیم (بابام مارو رسوند و تو راه ه مگفت نمیخواد بری برفه :| ) و برف میومد شدیدددد!!! تو مترو مردم عجیب نگاهم

میکردن اینطور که: کدوم اسکلی تو روز برفی میره کوه؟؟!! بعد از رسیدم و پیوستنم به اون دوتا اسنپ گرفتیم رفتیم توچال و حدس بزنید چیشد؟؟؟ اتوبوس (ون هرچی که اسمش

بود) که همیشه بود و میتونستی سوارشی تا بالا بری اون روز نبود و کل مسیر تا ایستگاه یک دم تله کابین ها رو پیاده باید میرفتیم. ساکم رو نوبتی سه نفره گرفتیم وبرف زیاد هم

میومد. خیلی مسیر خوشگل بود و کلیییی برف نشسته بود و همه جا سفید بود. واقعا زیبا بود و ما ه که گرم بودیم (من که بودم حداقل) و ادامه دادیم و وسط مسیر نشستیم 

صبحونه بخوریم زیراداز منو پهن کردیم روصندلی و دوتا پتو رومون و زیر پتو صبحونه خوردیم. بعدم جمع کردیم بریم بالا بعد یه مدت باز وایسادیم چای خوردیم با دلی مانجو. اینجا 

دوستم گفت که من فقط دوتا تی بگ آوردم چون فکر میکردم مصرف نداریم. (من صبحش میخواستم تی بگ بیارما به امید دوستم نیاوردم و ایشونم کم آورد و دفعات بعدی کاپوچینو

خوردیم) دستمال هم نیاورد هبود چون فکر میکرد من میارم. (من یادم نبود اصلا و خوب کردم اصلا نبردم XD والا هر چی بار کمتر بهتر ولی گویا برا اونا بوده فقط) خلاصههه با بدبختی

رسیدیم بالا و میخواستیم ایستگاه 5 برییم ولی گفتن فقط تا قبل 12 میشه رفت. پس رفتیم ایستگاه 2 و من یکی دوتا عکس ازشون گرفتم و رفتیم تو نمازخونه. اینجا باز وسایل من

به درد خوردن. یه زیرانداز و یه پتو انداختیم رو زمین و نوشیدنی و ناهارامونو خوردیم و بعد استراحت. دوستان رفتن زیرپتو دوتایی منم گوشیمو زدم به شارژ و دراز کشیدم. یکم 

معذب کننده بود زیاد توضیح نمیدم *خنده آکوراد* پتومم خیس بود و نمیشد بیندازم روم و جورابمم خیس بود و سردم بود ولی یه ساعتی بودیم و بعدش پاشدیم دیدیم اووووووو 

چقدر بیشتر برف نشسته!! واقعا زیاد بودا خیلی ایستگاه 2 قشنگ و برفی و سفید و مناسب عکس گرفتن بود. رفتیم چند تا گرفتیم و سگا رو هم ناز کردیم (یکیش میلرزید) و رفتیم 

پایین و و رفتیم به سمت در و وسط راه هم نشستیم یه جا با یه زوج که تازه داشتن میرفتن بالا حرف زدیم و ادامه دادیم به سمت در. من واقعا خسته بودن و بارم سنگین بود. 

با اینکه یه پتوم دست یکیشون بود و ساکمم نوبتی میاوردیم. اونا دست همو گرفته وبدن میرفتن منم آروم آروم برا اینکه لیز نخورم بهشون میپیوستم.

 

خلاصه برف هنوز قطع نشده

بود و شدید تر و اسنپم نیومد یکم رفتیم و یکی سوارمون کرد ولی وسط راه گیر کرد و ترافیک هم بود دوستم گفت پیاده شیم. یه مبلغی دادیم به آقائه رو پیاده شدیم. و اینجا شروع

بدبختی واقعی من بود XD من واقعا نمیخواستم پیاده شم حاضر بودم سه ساعت تو ترافیک بمونم ولی راه نرم. باز هم اونا جلوتر و من عقب تر. من چند بار نردیک بود لیز بخورم 

برا همین آروم مرفتم وسط راه هم دوستم کوله اش رو باهام عوض کرد و ساکمم نوبتی میاوردیم بازم من داشتم پاره میشدم دوستان. واقعا خسته بودم بالای 1/8 کیلومتر راه رفته

بودیم و بدن من اصلا عادت نداشت اصلاااا. ولی اون دوتا اوکی تر بودن. (دوستان اگه شما خودتون دست تو دست پارتنرتون میرفتید وهمو بوجی موجی میکردید خسته میشدید؟!! 

نه والا!!) XD 

 

کلی راه رفتیم و وسط راه من خسته شدم و میخواستم بگم خودتون برید وسایلمو بدید من اسنپ بگیرم ولی نخواستم ضد حال باشم. بعله XD تو راه از هرکی میپرسیدیم تجریش 

از اینوره؟ میگفتن آره ولی خیییلی راهه :) و من یه جون از جونام کم میشد با شنیدنش XD وقتیم رسیدیم گفتم بشینیم تو این ایستگاه اتوبوسه ولی دوستم گفت جلوتر میشینیم

و نشون به اون نشون که نه تنها تا مترو ننشتیم بلکه از وسط پاساژ رد شدن تا چیزاشو ببینن و بعد تازه یکیشون میگفت سخته شدم ولی خوب بود و از اون یکی پرسید تو چی

گفت خسته که نههه :))) وقتیم به سمت مترو بودیم دوستم گفت ببین اینجا اینو داره گفتم فلانی برییییم و فهمید دیگه دارم میمیرم و رفتیم تو مترو. خداروشکر که جای نشستن

داشتیم وگرنه گریه میکردم و تازه تو مترو از دوستم مسکن گرفتم بخورم XD مامانمم گفت از مترو پیاده شدی ماشین بگیر بیا ترافیکه بابات نیاد ولی بابام اومد خداروشکر وگرنه

یک قدمم راه نمیرفتم و تو مترو میخوابیدم XD

 

چرا انقدر من با جزئیات مینویسم یا تعریف میکنم؟ چون عادتمه و میخوام همه بمونه تا بعدا میخونم یادم بیاد

 

جمع بندی:

آیا دوست پسر دوستم که تاحالا ندیده بودمش از نزدیک بچه خوبی بود؟ بله اصلا آدم بدی نبود فقط یکم کم حرف بود 

آیا خوش گذشت؟ بله بله بله! دوستم آدم بگو بخندی و برون گراس و باهاش خوش میگذره شاید طوری نوشته باشم که سختیام مشخص بود ولی خوب بود واقعا

آیا گاهی اوضاع معذب کننده بود؟ بله چون گاهی حس نفر سوم بودن بهم دست میداد و نمیدونم تا چه حد وقتی یه زوج باکسی بیرو نمیرن میتونن رمانتیک بازی در بیارن و اونا 

تا چقدر بودن ولی گاهی برا من معذب کننده بود. ترجیحم این بود که یکی دو نفر دیگه هم باهامون میبودن

هوا چطور بود؟ سرددد و برفی و راه میرفتیم پر برف بودیم ولی واقعا حال آدمو جا میاورد و اصلا از اومدن پشیمون نبودیم. منظار هم قشنگ بودن 

آیا از اینکه به غلط کردم افتادی نتیجه ای هم گرفتی؟ چیزایی که برده بودم به جا بودن ولی نیازی نبود وقتی اونا راحتی رو ترجیح دادن من به خودم سختی بدم و تعارف کنم در

نتیجه دفعات بعد اگه بردم تقسیم میکنم بینشون یا میگم که بیارن. آخه اگه نمیبردم خودمم سختم میبود ولی وقتی کولمو با دوستم جا به جا کردم دیدم وااای چقدر به خودم زجر

دادم؟؟؟

 

و حالا چند تا عکس که همشونو دوستم گرفته میذارم: 

هاپو ها تو برف crying به اونایی که اونجا بودن گفتیم بهشون سرپناه بدین گفتن اینا عادت دارن خونشونم اون بالاس :|

 

 

هاپویی که نازش میکردیم میلرزید و به دوستن گفتم پتومو بندازم روش؟

 

 

وقتی از نمازخونه اومدیم بیرون دیدیم کلی برف بیشتر شده!! خیلی باحال بود 

 

 

یخبندون و راه بندون موقع برگشت 1

 

ماشین غرق در برف موقع برگشت 

 

یکی از خوشگل ترین مناظر درختای برفی بودن که کاش میشد وایسیم زیر این درخت و عکس بگیریم

 

از بالای تله کابین. خیلی خوشگل بوددد همه جاااا. تازه بعضیا داشتن میرفتن بالا وقتی ما داشتیم میرفتیم پایین XD

 

تازه اون بالا تو نمارخونه که بودیم صدای ویالون میومد و یکی داشت میزد. یه نفرم داشت میگفت 5 صبح تو ایتسگاه 2 بودیم!! ساعت چند رفتن که 5 تو ایستگاه 2 بودن؟؟

  • ۴۲
آیسو ملد اصن

انقد عکسا قشنگن ک نمید چی بگمممㅠㅠ*یک عدد دیوونه ی برف.....

پس جات خیلی خالی :) چون این عکسا که در برابر خودش چیزی نبودن انقدر خوشگل و سفید بود اونجا:)
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی
Designed By Erfan Powered by Bayan